سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناگفته های قشنگ
می نویسم از تو...از خودم...از ساعت ها...چه زیباست این سرنوشت... 

سلام...خوبی؟؟؟

امروز رسیدم خونه...حمام رفتم و نماز خوندم و ناهار خوردم و اومدم اینجا...جای دلت خالی خیلی خوب بود...امام رضا همیشه خوبه...همیشه ارام بخشه..2 روز مشهد موندیم...همون حرم خوابیدیم...چقد دلم برا امام رضا تنگ شد...میدونی ادما گاهی وقتا به دلشون یا به زبونشون ی چیزی میاد که قرار نبود بیاد..توی راه داشتم به خودم میگفتم رفتم امام رضا بهش بگم فلان چیزو میخوام و فلان و این حرفا...اصلا بدتر از اون تعجب کردم امام رضا چی شد که منو دعوت کرد...البته دفعه قبل هم همین بودما.

انگار به دلم اومدم که مشهد این سری برای شکر کردن اون یری بود و نماز توی عروسی...درست و غلط رو نمیدونم ولی اومد به دل...ناخواسته...رفتم حرم امام...اولین جملم این بود که خیلی دلم برات تنگ شده بود....و جمله ای که اصلا توی مغزم نبود و روی زبونم اومد"امام رضا میشه در حقم پدری کنی"؟دقیقا همین بود..بهش گفتم توی همه ابعاد زندگیم بابام باش..ازدواجم کارم همه چیزم...حتی این همه از ته دل میگفتم از پیش خانوادم برم و کلی به خودم گفتم رفتم حرم از امام بخوام...اونم از ته دل به زبونم نیمد....جز شکر و پدر بودن هیچ چیز دیگ نبود...اها اینم به امام رضا گفتم اونایی ککه گفتن دعا کنم براشون رو،رو سفیدم کن خودت دعوتشون کن بیان پیشت...انگار اولین بار بود قبر امام رو میدیدم...سورپرایز شدم...سفر خیلی خوبی بود...ی کوچولو مامی سرحال نیود انگار..همینو بس...موقع برگشت توی اتوبوس...از نماز مغرب که دوباره سوار اتوبوس شدیم..مامان گفت اون پسره به مامانش گفت تو رو ببینه..گفتم خبب چی گفت مادرش گفت ندانم...از مامی شماره نگرفتن...چادر سرم نبود...نمیدونم برا چی مامانش اکی نداد...ولی انگاری کنسل شد..حالا چرا ندانم.

مهم هم نیس...وقتی یکی رو انتخاب میکنی،کجای از مسائل اخلاقی ،اگ سلیقه خودت نباشه و تحت تاثیر سلایق دیگران باشی کارت زاره.....همین ها بود دیگ...

و جمله پایانی...خدا جوونم ازات سپاسگزارم و دوست دارم.ی عالمه قلب برای تو


[ چهارشنبه 98/4/26 ] [ 4:55 عصر ] [ معمار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 39161