سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناگفته های قشنگ
می نویسم از تو...از خودم...از ساعت ها...چه زیباست این سرنوشت... 

سلام دووباره به خودم گل قشنگم....اخه وبلاگ من جز خودم خواننده ای نداره....البته منمم اینو دوس دارم....

خب بریم سر حرفام....اوضاع انگاری ارومه...هر روز کتابخونه میرم...4 تا کتابو دارم میخونم....علاقم بهتر شد به کتاب....برای ارشد هم دارم میخونم....برنامه ریزی کردم....باور کردنی نیست ولی واقعیته که دارم یاد میگیرم و لذت میبرم....امروز ی کم اذیت شدم...مغزم قفل میکنه...اخه شب قبلش خوب نخوابیدم....

غروبا که ورزش میکنم...دوش اب سرد میگیرم...این منو سرحال میکنه.....دیگ قهوه هم روم جواب نمیده.

دیگ غروبا حمام نمیرم...صب زودا میرم.اخه بدم میاد با بدن عرقی نماز بخونم....اوضاع نمازمم گوش شیطون کر خوبه...یعنی همش دارم سعی میکنم که بخونم.....هنو دغدغمه...به طور خودکار در نیمده برام....قران هامم دارم میخونم...اونم همین جور...دغدغمه...خودکار نشدم هنووز

از زبان یگم برات با جمله های خنده دارم...واقعا قواعد و جمله نویسی یادم رفته...ی جمله هایی مینویسم که نگوو.غلط زیاد داره ولی خب شروع کردم مهم تره.مونده تلفظ جلوی جمع که اعتماد به نفس اونم پیدا کنم عالیه.

کتاب ها رو هم دارم میخونم همش...واقعا دارم سعی میکنم...3dmaxرو هم نصب کردم....ی شب گفتم بعد کتابخونه نرم افزار کار کنم دیدم واقعا مغزم کشش نداره....

البته باید ی فکری براش کنم....

خدارو خیلی شکر کردم...ازاش خیلی تشکر کردم.

راستی 2 روز پیش یاد ی کار خوبی که 4 سسال دبیرستان میکردم افتادم....هر روز صب حمد و سوره و ایه الکرسی....البته خودمونیم برای داشتن روز خوب میخوندم.

از دیروز شروع کردم صب ها خوندن....این بار برای همه اموات....تنها کاریه که برا همه میتونم کنم.

ی هدف دیگم دارم...دلم میخواد هر روز دست بابامو ببوسم....شاید دلم میخواد نسبت به مادرمم همین کارو کنم....ولی الان به بابام خیلی اصرار دارم...به هر حال الان با مامان دو تا شوخی اینا دارم....ولی با بابا هیچی....

مردها پشت چهره خشنشون قلبی به مهربونیه خدا دارن....فقط خودشونو حفظ میکنن.

این مدت سر قنوت هام سعی کردم برا همه دعا کنم....از ته دل....خودمونیم خدا...قبلا راضی به ازدواج هیچ کس نبودم...همش میگفتم اول من بعد بقیه....دعا که اصلا رو من حساب نکن...فقط خودم.....نمیدونم چی شد...ولی شد....این حس منفی رفت کنار و شروع کردم دعا کردن....

خوشالم برا خودم....ی قدم مثبت....خدایا فقط میتونم ازات تشکر کنم و بس.

عاشقانه دوستت دارم.....کمکم کن دستای پر مهر بابام رو ببوسم.


[ دوشنبه 97/5/8 ] [ 12:17 صبح ] [ معمار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 39186