سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناگفته های قشنگ
می نویسم از تو...از خودم...از ساعت ها...چه زیباست این سرنوشت... 

سلام مجدد..من اومدم با کلی حرف که باید بزنم....خب چخبرا؟؟؟؟3 روز رفتم طالقان ...خوش گذشت ی کم انرژی گرفتم خیلی تخلیه انرژی بودم انصافا.

خب بگم؟

انصافا این سری که رفتم طالقان سنگین تر بودم کمتر حرفیدم ....با مامی اینا بودم....کلا خوب بودم انصافی....اخ راستی دندونمم درد میکرد.

تمام وقتی که توی طالقان بودم به این فکر کردم که دندونام اوضاعش خرابه...بعد من فقط فکرمو این کردم که درس یخونم...این همه ادم که هم درس خوندن هم رتبه های تاپ کنکور رو اوردن....خیلی به خودم راحت گرفتمااااا...به خدا...

قرار جدیدمون این شد هم کار هم درس....کاملا جدی...ببین مریم....تو حق اینو نداری که رو پدرت حساب کنی...تازه باید دستشو بگیری....بابات الان وقت استراحتشونه....نه این که تازه پول دندونتو بدن پررو خانوم....کاری ندارم ب این که بقیه چه تفکر و رفتاری دارن...حق هم نداری دربارشون فک کنی و حرف بزنی....تو فقط حق داری درباره خودت بحرفی....بقیه رو بیخی....داشتم میگفتم تو باید ی کم به خودت فشار بیاری...بری دنبال کار حالا که انرژی زیاد داری ازاش استفاده کن... 9 ماه درس و کار و بعدش دررو کردن تلاش.....این ی واقعیته دختر جان.

خب برای این کار نیاز به انگیزه داری....یادت باشه فقط از خدا باید بخوای..

دروغ چرا قبل این که حرفای امیر شریفی رو بشنوم هم میدونستم من فقط خدا رو دارم....خدا جوونم میدونی که فقط تو رو دارم...اینم میدونی که با کسی نمیحرفم...اینم میدونی که کم اوردم و دوباره دارم بلند میشم...خدایا سه شنبه مصاحبه کاریمه .......خدایا میدونی که پارتی ندارم....مهدیه هم عمرا پارتی نمیشه...خودت و من هر دومون میدونیم اینو....خدایا تو میدونی که به همه چی شک کردم...ولی یهو stopشدم و ترسیدم....ولی میخوام ادامه بدم....میدونی خدا انگار تو زندگیم تنها راه درسستی که در پیش گرفتم همین شکه....خدایا تو میدونی دارم میخونم....تو میدونی که من ادم اهل مطالعه ای هستم...خدایا تو میدونی که من استعادا معلمی و مشاوری رو دارم.....خدایا تو میدونی که من یه این کار محتاجم....خدایا خودت این کارو سر راهم گذاشتی...خدایا خواهش میکنم خودت درستش کن برام....2 تا نذر کردم...اولیش نماز اول وقت بود...انصافا سهل انگاری توش زیاد داشتم.....ولی تلاش هم کردم....نذر دومم خودت میدونی....بخداوندیه خدا....این 5 تا مشکلم حل بشه تا عمر دارم و میتونم حداقل سالی ی بار رو میرم خون میدم....
کارم...ازدواجم...دندونم...پوستم...درسم.
اصن ی وضی.بخدا این کارو میکنم.....دیدی که سر حسابداری گفتم اگ نمره برتر بشم میرم خون میدم و درجا رفتم خون دادم.
دیدی برا نماز گفتم....شروع کردم به خوندن و تا جایی که تونستم اول وقت خوندم.
خدایا کمکم کن...میسپرمش به خودت ..... همیشه میگم در اخرین مرحله که میبینی کاری از دست کسی برنمیاد میای میگی میسپرمش به خدا...ولی الان اینو میگم اشتباه کردم که فکر میکردم ممکنه از کسی کاری بر بیاد....کمکم کن خدا.
راستس حسابداری تموم شد و نمره بالا اوردم.
کامپیوترمم هنوز دارم میرم....راستش به استادمون انرژیم منفیه...نمیدونم چرا....خیلی از خودش تعریف میکنه...خدایی خیلی چیزا ازاش یاد گرفتماااا..ولی ی جای کارش هم میلنگه.
از همین الان میخوام ی یا علی بگم و بلند بشم.
این بار مداوم...و عمیق...میخوام به زندگیم عمق بدم...و اینو میدونم که من میتونم قطعا.
ویس های امیر شریفی رو شروع میکنم به گوش دادن و انجام دادن....با همین اهداف....و با تو خدا.
میخوام 30 سالم که شد برگشتم نگاه کردم....بگم افرین بهم تلاش کردم و ار 0 اومدم بالا و حالا جام خوبه و برم بالاتر....میخوام حس خوب رو تجربه کنم....نتیجه تلاشمو ببینم....من تواناییش رو دارم.
خدابا به امید تو...
برام دعا کن و پشتم باش.

[ یکشنبه 97/6/4 ] [ 5:42 عصر ] [ معمار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 39273