سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناگفته های قشنگ
می نویسم از تو...از خودم...از ساعت ها...چه زیباست این سرنوشت... 

سلاام

ی روز دگم اومدم که بنویسم....بابام پیامم رو خوند...بوسم کرد....بوسش کردم...دوسش دارم.خیلی دوسش دارم.

میخوام نامه بنویسم به رهبر برا شرایط پدرم...وضعیتش رو درست کنن که بتونه درمانش رو ادامه بده.

امروز ی رمان خوندم...ایرانی....شاه شطرنج...قشنگ بود...با همه بگو و بخند ولی اعتماد نه....نوشته بود انگلیسب ها همینه سیاستشون...میگن میخندن و رفیقن ولی اعتماد کامل نه....تو رمانه دیدم که هر حرف و حرکت مفهوم داره...اوووف زبان بدن چه کارکردی داره...اعتماد به نفس چه نقش مهمی داره.....اصن برام خیلی جالب بود

ی حس خیلی خوب داشتم...ی دختری که سختی زیاد کشید و رو پای خودش بلند شد.جالبه نه؟

برا من خیلی جالب بود.

اینم نوشته بود که مردها تا 2 ماه بعد بدنیا اومدن بچشون حس پدر شدنشون فعال نمیشه.

چیزایی که ازاش یاد گرفتم همینا بود...و شاه شطرنج.شاه شطرنج رو ی سرباز مات کرد.

خیلی قشنگ شطرنج بودن زندگی رو بهم فهموند...احمق ها هم حرکتشون رو حساب  و کتابه....هر حرف مفهوم داره...و امان از زبان بدن...چه نمیکنه این زبان 

امروز ویندوز عوض کردن رو یاد گرفتم... ی کم بداخلاقی داشتم اونم فک کنم بخاطر اینه که کتاب شاه شطرنج رو با گوشی ی کوب خوندم.

از صمیم قلب حس میکنم معلمی اکیه.دعا کنید برام...نمیدونم چجوری دعا کنم که اکی بشه دیگ.

راستی اولین توییتم رو نوشتم.

سلامتی روزی که بابام بگه :به خاک بچم قسم.

بابا جووونم  دوست دارم....خداکنه غمتو نبینم و غم رو دلت من نباشم....دارم تلاش میکنم که ناراحت من نباشی....عاشقانه دوستت دارم بابا جوونم....جات تو قلبمه...میدونم پشت این چهره جدی قلبی از طلا میتپه....عمر من برا تو....


[ چهارشنبه 97/4/13 ] [ 11:40 عصر ] [ معمار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 39201