سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناگفته های قشنگ
می نویسم از تو...از خودم...از ساعت ها...چه زیباست این سرنوشت... 

طبق قرار پنجشنبه شد و من اومدم....سلام

باشگاه بدن سازی ثبت نام کردم و چهارشنبه اولین جلسه رو رفتم....ی روز بدن سازی و ی روز هم هوازی....پیاده روی یا تردمیل....خیلی خوشالم...ی کم دغدغه مالی دارم که اونم به خودم گفتم مگه به قانون جذب اعتقاد نداری؟مگه بازی فراوانی رو اعتقااد نداری....خب پ چرا نگرانی و عین ادمای بدبخت رفتار میکنی....والا خالم اینا که اوضاعشون داغون بود و همش پول قرض میکردن از این ور و اون ور هیچ وقت هیچ وقت لباساشون از مرتبی در نیومد...بهترین غذاها رو میخوردن...مسافرت که عالی سر جاش بود...تفریح هم میرفتن...هیچ وقت برای فلافل و 4 تا چیپس و پفک نگفتن ندارن...بچه هاشون اردو هاشون رو هم میرفتن...کادو میخرید و دنبال ارزونی نبود...طبع بلند...جدی میگم.

حالا من از بقیه ایراد میگیرم و میگم چیه بخیل بازی در میارن ....حالا خودم بدتر شدم....حسم خیلی خوب بودااا یهو گند زدم...نمیدونم چی شد....میدونی ی جور ترس دارم....از این که خب من الان سر کار نمیرم و از کجا میخوام بیارم....مامان بابا هم که خدایی میدنااا ولی خب....ناله ها زیادددده اونم خیلییی.

بر این حس باید بتونم غلبه کنم تا موفق بشم.من میدونم که موفق میشم....همین که با خودم رو راست بازی کردم عالیه.....عطر بهار نارنج....بهار نارنج دم کردم که بخورم...ی قوری....راستی بیسکویت درست کردن رو یاد گرفتم....البته از نوع ساقه طلایی....بنظرم خیلی خوب بود...الانم ی بیسکویت رژیمی یاد گرفتم که میرم درست میکنم ...برای تغذیه هفتم.....صبحانه عالی خورده بشه..ناهار متوسط....ارد سفید حذف بشه...و در نهایت شام هم سبزی جات....همین الان که دارم مینویسم هم داشتم به همین فکر میکردم...به پول.

واقعا این همه ویس گوش دادن و وقت گذاشتن اخرش چرا اینجوری؟؟؟؟باید بیشتر تلاش کنم دربارش.

زبان هم خوبه و خوشه ....براش هر روز وقت میزارم....فقط روزایی که خونه هستم ی کم دردسرم بیشتره...خواهرم تو اتاقه...اتاق هم که کثیف هست....البته بیشتر بخاطر تنها نبودنه عدم تمرکزم.چون هر شب ساعت 5 بیدار میشم و تا 7 که کسی کاری به کارم نداره زبان میخونم و اتفاقا خیلی هم عالیه.میدونی تنها که باشم لای در رو باز میزارم که هوا عوض بشه و جا به جایی هوا باشه...اینجوری خیلی بهتر ادم درس میخونه...لاااقل برای من که بهتره.

بنظرم بهتره بیشتر از قبل مراقب افکارم و ارتعاش هام باشم.....بیشتر از قبل ساکت باشم....و لاکپشت باشم....سرم تو کار خودم فقط.

عالی....خیلی هم خوب و عالی....همه این حرفا رو من خیلی می پسندم خیلی....عمل هم به روی چشمام...راستی دیگ سراغ کتاب صوتی نمیرم....کر شدم که هیچ...لنتی طولانی تره....همیشه به جای کتاب صوتی امیر شریفی گوش میدادم...الان امیر شریفی خونم اومده پایین.

با توجه به این که چند روز با خانواده بودم و ارتعاش ها منفی بود تا حد زیادی....بهتر که مثبت رو بیش از پیش وارد کنم....

و قطعا میتونم.....بهترین ها رو از خدا برای همه ادم ها میخوام....ایشالا خبرهای خوب امشب بیاد خونمون...ی جعبه شیرینی و مصطفی و مهسا....ایشالا....ارتعاشم بهشون مثبته.

فعلا بابای....برام بهترین ها رو بخواه.دوست دارم مریم.....


[ پنج شنبه 97/11/4 ] [ 2:43 عصر ] [ معمار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 39320