سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناگفته های قشنگ
می نویسم از تو...از خودم...از ساعت ها...چه زیباست این سرنوشت... 

فکر کنم همه اخرین های سال مربوز بشه به گزارش از اون سال.....منم گزارش امسالمو مینویسم...توی دفتر خاطراتم نوشتم...اینجا هم ی چیزایی مینویسم....کارای خوب خون دادنم بود و اهدای کتابخونم....هر دو رو دوس داشتم....خیلی زیاد....از اهدای خون که حذف شدم....برای اهدای کتاب هم برنامه ای ندارم فعلا....کتابام زیاد نیست و اینا رو نونم هنوز...ولی اختمالا امسال 20 جلد کتاب رو بدم کتابخونه...گزارش و هدف اول همین بود.امسال اولین داستانم رو نوشتم و دادم برای مسابقه....یادم نمیره چه لذتی داشت چه ذوقی داشتم خیلی خوب بود....عالی بود....هیجان انگیز بود برام....امسال قول دادم ک پیگیر این باشم که تو مسابقات و مجلات شرکت کنم برای چاپ داستان هام....قطعا این اتفاق میفته...از ته دلم بهش ایمان دارم...نوشتن رویاام و اهدافم بود....از این طریق اعتماد به نفسم رو تا سطح خیلی بالایی اوردم....و خیلی این هم عالی بود برام....دوره حسابداری و کامپیوتر رفتم....لذت عوض کردن ویندوز...اونم خیلی عالی بود....خیلی...چیزی که همیشه برام دغدغه بود...زبان رو شروع کردم....به انگلیسی خاطره مینوشتم...خیلی خوب بود....میدونی حس اون هم عالی بود خدایی....کتاب خون شدم...نزدیک 40جلد کتاب خوندم....خداروشکر واقعااااا....ورزش و تناسب اندام رو از امسال شروع کرده بودم....خداایی خیلی خوب بود...انرژیم خالی میشد...شب بی رمق رو تخت بودم...فقط ی اشتباه کردم...اونم این که اعلام کردم بعد ی مدت....چون الان که تحت نظر دکتر دارم رژیم میگیرم...داغون رژیمم رو شکوندم....ورزش ی خط در میون میکنم....در صورتی که اون موقع که بی سر و صدا کار میکردم هم نتیجه عالی گرفتم هم اراده خوب داشتم...الان هم از امروز و 1 ساعت پیش دوباره رژیمم رو شروع کردم...وان شا الله با اراده میرم جلو...و بین خودم و خودم میمونه....اینجوری خیلی خیلی به نفعمه.دوباره طناب زدن رو شروع میکنم و البته پیاده روی.

ااا یادم رفت هدف کتابی رو بنویسم...امسال هدفم 53 جلد کتاب هست...هفته ای 1 کتاب.به نظر خودم که عالیه...ولی از همه ژانر ها باید بخونم نه فقط رمان.

وزن و تناسب اندام هم پیش به سوی رسیدن به وزن ایده ال 56 کیلو گرم..و فیکس کردن سایز 36...دور زیر شکم 75.به عبارتی 6 کیلو کم کردن وزن...10 سانت هم دور زیر شکم....ی شکم تخت....قطعا میتونم...چون قسمت سختش رفته.

زبان رو هم ننوشتم که...504 امسال تموم بشه.و این که هر هفته 3 خاطره یا داستان به انگلیسی.

2 تا همایش شرکت کردم...یکی بورسیه بود که حالا باید کاراشو کنم یکی هم مقاله نویسی....بعد عید کلاسش شروع میشه حتما شرکت میکنم....کلاس نقاشی و طرراحی هم بعد عید شروع میشه اونم شرکت میکنم.

نسبت به قبل خیلی جدی تر شدم و هدفمند تر....این روند ادامه دار خواهد بود...سال 97 سال خیلی خوبی بود برام.....ی کم باید حواسم به معاشرتم باشه...میدونی که چی میگم...امسال پایان سالم رو با رضایتمندی جشن میگیرم....و واقعا خدا رو شکر میکنم....خدا جوونم ازات سپاسگزارم.بسیار زیاد سپاسگزارم.

سال 98 هم قطعا پر از اتفاق های خوبه برام....حس خیلی خوبی بهش دارم...خیلی خوب....پر روزی پر عشق پر از تغیر پر از سرزندگی...و پر از همه چی....نمیدونم دعای سر سال تحویل امسالم چیه...ولی اینو میدونم که قطعا بهترین دعا دعاییه که میاد تو ذهنم....بارها گفتم موقع های حساس هیچ دعایی نداشتم....فقط از خدا تشکر کردم....شایدم بهترین دعا اینه که بخاطر سال خوب 97 تشکر کنم و از هدیه 98 هم قدردانی کنم....شاید...

پر نعمت بود سال 97.....سال 98 غنی تره......ی دعای خوب.....معمار زندگی خودتون باشید....قشنگترین ها رو بیافرینید.....خدایا سپاس


[ چهارشنبه 97/12/29 ] [ 8:34 صبح ] [ معمار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 39261